سخنی از زبان پروانه
|
|
پروانه می گفت... من گلهای زیادی را دیده ام... من گل لاله را می شناسم. گل نسترن را دیده ام. با شقایق دوست بوده ام. با مریم و سوسن و ... هم نشین شده ام. اما بارها و بارها، به تمامی آنها گفته ام که هیچ کدامشان برای من، گل نرگس نمی شوند. من عاشق دیوانه گل نرگس ام. این را دیگر، همه گل های سرزمین من - همه گلهایی که مرا می شناسند- می دانند. یک بار گل سرخی از من پرسید: پروانه جان! پروانه خوب و دوست داشتنی! این چه رازیست که تو همیشه و در همه جا و در حضور تمامی گل ها، تنها و تنها از گل نرگس می گویی و تنها و تنها از عشق او یاد می کنی؟ این گل نرگس چه دارد که تو را این گونه شیفته و بیچاره خویش کرده است؟ به گل های سرزمین مان نگاه کن! لاله را با تمام زیبایی اش ببین! طنازی مریم را بنگر! دل بری سوسن را شاهد باش! این ها همه آرزو دارند که زمانی - آن هنگام که برای استراحت، اندکی در کنارشان می آسایی- حرفی هم از آنها بزنی و سخنی هم در باب محبت آنها بگویی و افسوس و صد افسوس که همگی در حسرت این آرزو مانده اند...!!! من در پاسخ گل سرخ گفتم: گل سرخ عزیز! با خود عهد کرده ام- تا آن هنگام که در سرزمین ما گل نرگس هست- از عشق هیچ گل دیگری سخنی نگویم. تو خود بگو که آیا تا وقتی وجود نازنین گل نرگس هست، می توان عاشق دل باخته گل دیگری بود؟! اصلا مگر می شود ادعای عشق داشت و عاشق او نبود؟! گل سرخ غمگنانه گفت: پروانه عزیز دوست داشتنی! در سرزمین ما هزاران گل نرگس هست. در همسایگی من، ده ها نمونه از آن ها روییده است و تو تا به حال به هیچ کدامشان حرفی از عشق نزده ای. پس چگونه است که ادعای عاشقی گل های نرگس را داری؟! و من باز در پاسخش گفتم: گل سرخ عزیز! گل نرگس حقیقی را در هیچ باغچه ای نمی توان یافت... گل نرگس من گل نرگسی یگانه است، او صاحب تمامی گل های عالم است. او مقتدای تمامی پروانه های عاشق پیشه است. او دلیل پروانگی من است ... و تمامی آرزوی من... و ای کاش... ای کاش... ای کاش که آرزوی طواف کردن به دور او را به گور نبرم! که همگان می دانند عمر پروانه، چه کوتاه، چه اندک... و چه ناچیز است! من گل های زیادی دیده ام، اما هیچ کدامشان برای من، گل نرگس نمی شود. گل یگانه تنهای نوازشگر من!...
|
شنبه 86 آذر 3 |
نظر
|
طبقه بندی: آشتی با امام زمان
|
|
|